امیرعلی امیرعلی ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

امیرعلی من

خنده های شیرین تو

چند تا عکس متفرقه براتون می زارم....اینجا قبل از رفتن به آرایشگاه و سفر شمال بوده این آب نما هم نزدیک خونمون هست....   وقتی به امیر می گم بخند ازت عکس بگیرم این حالتی میخنده..... به این هواپیما نگاه میکرد و می گفت مامان برام بخر....بعدش می گفت وقت ینی نی می بودم اینو سوار می شدم.....به بودم میگه می بودم.... عشق هواپیما داره......امیدوارم باباشو به آرزوش برسونه و خلبان بشه.... نوشتن و خط خطی کردن تفریح اصلی امیرعلی.....تو هواپیما هم با همین کار مشغول بود.... اینم یه لبخند شیرین دیگه.....البته لبخند که چه عرض کنم..... حیاط خونه ی عمو آرمان...... ...
29 ارديبهشت 1394

لباس خواب جدید

جون جون شیرازی از نبود امیرجونی استفاده کرد و وقتی نبودیم یه لباس خواب خوشگل دیگه براش دوخته بود  آخه وقتی امیر باشه اجازه هیچ کاری رو بهش نمیده....دست مادربزرگ شیرازی درد نکنه.....       ...
29 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

یه روز هم به خاله فاطی و مانی ملحق شدیم و رفتیم باغ یکی از فامیلهای خاله فاطی .....خییییلی زیبا بود جای همه دوستان خالی.... و این هم پایان سفر مازندران در اردیبهشت 94..... ...
29 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

بعد عروسی هم کلی به امیرعلی خوش گذشت....رفتیم مهد کودک یکی از آشناهای عمو آرمان اونجا کامل و دربست در اختیار امیرعلی بود....کلی بازی کرد و بهش خوش گذشت... از تاب سواری با یگانه تا چرخ و فلک با خاله جونی و دایی اولی(امیرعلی به شوهرخاله مرتضی می گفت دایی اولی) و در آخر هم نقاشی کشیدن.... ...
29 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

فردای عروسی هم امیرجونی آجی ماه رو تا ایستگاه قطار مشایعت کرد تا با عمو آرمان به سفر ماه عسل برن....الهی که همیشه لبشون خندون باشه و خوشبخت باشن و به پای هم پیر بشن انشاالله دومادی خودت گل پسرم.......   ...
29 ارديبهشت 1394

عروسی آجی ماه

امیرعلی توی عروسی هم دست از سر نقاشی کشیدن و مشق نوشتن بر نمی داشت......خودکار و کاغذ دستش بود و داشت می نوشت..... امیرعلی و جون جون شمال......با بودن مامان بزرگ دوست داشتنی خیلی بیشتر عروسی بهمون خوش گذشت...... اینم دایی جواد عزیز ما......امیرعلی که سوار تاپ می شه میگه خدا منو نندازی اگه میخوای بندازی بگل(بغل) دایی جواد بندازی..... ...
29 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

جای همه عزیزان و دوستان خیلی سبز بود هفته گذشته برای عروسی آجی مائده (آجی ماه) دخترخاله امیرجونی رفته بودیم اینجا فرودگاه ساری هست....ما فکر می کردیم این ماشینک رو برا بازی گذاشتن اما این برای شستن کف سالن بوده امیرجونی کلی با این ماشینک ها حال کرد..... ...
29 ارديبهشت 1394