امیرعلی امیرعلی ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

امیرعلی من

بدون عنوان

ا خیلی ها معتقدند کپی برابر اصل است...امیرارسلان کپی داداشش امیرعلی شده....با اومدنت دنیامون رو هزار برابر زیباتر کردی کوچولوی نازم. ...
27 فروردين 1397

بدون عنوان

مدتها میشه که اینجا نیومدم....امیرعلی الان 6 ساله شده و یه داداش کوچولویی به اسم امیرارسلان داره...باید عکسهای نی نی نازمون رو بریزم تو سیستم و تو وبلاگ بذارم....اما خیییییلی سرم شلوغه ....کاش بزودی با کلی عکس بیام...به امید دیدار
19 فروردين 1397

ما سه نفر

انگار همه چیز تکرار مکررات هست....انگار دیروز بود 30 آذر91 که من به همراه امیرعلی که هنوز در درون دلم بود راهی دیار مادریم می شدم تا مسافر کوچولوی خودمو تو دیاری که خودم زاده شدم بدنیا بیارم....الان 4 سال از اون زمان می گذره و اینبار باز منو و امیرعلی روز 30 آذر 95 راهی شمال هستیم با این تفاوت که پسرکم برا خودش مردی شده و 4 سالش داره تموم می شه ما دو نفر داریم میریم تا امیرارسلان به جمع ما بپیوندد.....آری اینبار در روز تولد امیرعلی منتظر امیرارسلان هستیم.....دوستان حلالم کنید و برام دعا کنید تا خداوند دومین هدیه اش را هم صحیح و سالم و صالح بهم بده و زایمان خوبی داشته باشم....بدرود ...
28 آذر 1395

بدون عنوان

روز اول مهد امیرعلی سوم مهر 1395   جون ساعت 9 جشن مهدشون شروع می شد مجبور شدیم با خودمون ببریمشون سرکار تا ساعت 9 با هم بریم جشن....متاسفانه تو جشن همش بمن چسبیده بود و چند دقیقه ای با مربیش رفت و زودی برگشت ....   تو کامپیوتر آتشنشان و پلیس و آمبولانس سرچ کردیم بلکه آروم یکساعت رو بشینند....   انشاالله جشن فارغ التحصیلی دانشگاهیت تو رشته ی خلبانی عزیزم ...
4 مهر 1395

عکسهای متفرقه

آجی مطهره و امیرعلی...دریای شمال تابستان 95 پارک خلد برین شیراز استخر لاهیجان تابستان 95 عزیزدلم در دیار مادری ...دریای شمال تابستان 95 ژست عکس آقای خوش عکس یکی از صحن های شاهچراغ ...
31 شهريور 1395

تولدم

سلام امروز 31 شهریور سال 1395 امروز تولدمه..... تصمیم گرفتم تو وبلاگ پسرم بنویسم....صبح از خواب بیدار شده بود و می گفت اجازه نمیدم مامانی بری سرکار....کلی باهاش صحبت کردم تا بقول خودش اجازه داد من سرکارم بیام...وقتی بوسیدمش و ازش خداحافظی کردم با خودم فکر کردم یکی از زیباترین هدیه های زندگیم امیرعلی هست...من عاشق خونوادم هستم پدر و مادرم و خواهران و برادرانم و  دومادها و نوه ها و زن داداش ها خونواده ما رو بزرگ و بزرگتر و گرم و گرمتر کردند من عاشق همشون هستم....من عاشق همسرم هستم محمد یه مرد مهربون با یه دل دریایی....و امیرعلی پسر کوچکم که عاشقانه دوستش دارم ....و امسال هدیه دیگری از لطف خدا...فرشته پاکی که هنوز جن...
31 شهريور 1395