امیرعلی امیرعلی ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

امیرعلی من

بدون عنوان

این اقای محترم با این لبخند معنادارشون می خوان بگن که نمی خواد دست به ضبط بزنه ....اما درست نمی گن...چون یکی از سرگرمی هاش بازی کردن با دکمه های ضبط هست.... اینقدر هم سر به زیر نیستن.....بعد از خرابکاری این شکلی می شه.....یعنی می خواد بگه ریشتر زلزله ای که باعثش بوده زیاد نیس...اما زیاد هست مامان بزرگ شیرازی (مو) کلی سوغاتی برای امیرعلی از مکه آوردند این دست لباس هم یکی از هدیه های مادربزرگ هستش...دستش درد نکنه...کلی یاد منو و امیرجونی بودن.... ...
5 بهمن 1393

بدون عنوان

وروجک بعضی وقتا هر کاریش می کنم فرار می کنه و نمیزاره بعد غذا خوردن دور دهنش بشورم تو این عکس هم صبحونه خورده و از دستم فرار می کرد .....هر کاری می کنه الا اون کاری که می خوام....مودب نشسته ولی همینکه بهش می گفتم بیا بریم دور دهنت تمیز کنم مثل موشک در می رفت اینم یه ادا و اصول دیگه که من اینجا بهش می گم مارمولک کوچولو......   ...
1 بهمن 1393

بدون عنوان

این دختر کوچولو که دستاش بالاست اسمش آرمیتا است....امیرعلی با دیدن نی نی تو روروئک هوس کرده که خودشم سوار بشه و هر چی بهش می گفتیم بیاد پایین تا آرمین داداش آرمیتا سوارش بشه قبول نمی کرد....بچه ام یاد جوونی هاش افتاده بود..... ...
1 بهمن 1393

بدون عنوان

اینم آرمان...  جدیدا به خودش می گه آرمان...  جالب اینجاست تو ده روزی که من مرخصی بودم و مادربزرگ رفته بود مکه امیرعلی خودشو آرمان تثبیت کرد آخه من هیچوقت بهش آرمان نمی گم و همش امیرعلی صداش می کنم  تو ده روز هم خیلی با هم بودیم یه روز بابایی که بغلش کرده بود و پدر و پسر با هم خلوت کرده بودند بابایی بهش می گه تو ارمان بابا هستی امیرعلی هم می گه ها(بله شیرازی)....بعدش که بابایی ازش می پرسه عزیزم اسمت چیه می گه آرمان...خلاصه این آرمان دیگه چسبیده به زبونش و امیرجونی شده آرمان  اما فامیلای شمالی ناراحت نباشید وقتی بهش می گم پس امیرعلی کیه می گه: من...امیرعلی الان فهمیده که دو اسم داره امیر علی و آرمان....چون آرمان آسونت...
1 بهمن 1393

بدون عنوان

تو برنامه تعطیلاتم و بودن در کنار امیرعلی قصد دارم چند روزی ببرمش مهد تا با بچه ها باز ی کنه ....امیدوارم بهش خوش بگذره..... ...
24 آذر 1393

بدون عنوان

اینم امیرجونی خوشتیپ ما با لباس خوشگلی که خاله جونی براش هدیه خریده بودند .....خاله جونی یه دنیا بووووس روی صورت ماهت.... ...
24 آذر 1393

بدون عنوان

تماشاکردن تلویزیون خصوصا موزیک گوش دادن یکی از علاقه مندی های امیرعلی شده مادربزرگ امیرعلی که زحمت پرستاری وروجک کوچولو رو توی نبود من داره عازم سفر مکه هست و من تو ده روز مرخصی می گیرم و کنار امیرعلی هستم حسابی به پسرک خوش می گذره.... ممکنه مدتی نتونم وبلاگ گل پسر رو آپ کنم برا همین چند تا عکس  جدید تو چند پست اضاف می کنم ....به امید دیدار دوستهای خوب منو و امیرعلی من ...
24 آذر 1393